«دشمن خدا» از دل دو اپیزود ساخته شده است؛ دو موقعیت ظاهراً بیربط که همچون دو آینه، بازتابی از یکدیگرند. اپیزود نخست در دفتر یک دبستان جریان دارد؛ جایی که بر سر یک برگه انشا نزاعی شکل میگیرد و مدیر، در مقام قاضی و بازجو، تلاش میکند حقیقت را از دل تناقضها بیرون بکشد.
اپیزود دوم اما به فضایی کاملاً متفاوت میرود؛ دفتر فرماندهی یک پادگان نظامی که در آن دو سرباز، یکی مدعی و دیگری متهم، روایتی تازه از همان تعارض را بازآفرینی میکنند.
هر دو اپیزود در واقع نوعی هبوط جمعی را بازتاب میدهند؛ سقوط از صداقت به دروغ، از اعتماد به تردید.
تماشاگر در پایان درمییابد که نمایش «دشمن خدا» نه صرفاً درباره نزاع دو کودک یا جدال دو سرباز، بلکه درباره دروغی است که همچون میوه ممنوعه، بارها و بارها به انسان تعارف میشود.

طراحی مینیمال صحنه، با حضور تنها چند سیب پراکنده بر زمین، نشانهای است آشکار از این هبوط؛ استعارهای تصویری که به مخاطب یادآور میشود آنچه میبیند چیزی بیش از یک نمایش رئالیستی ساده است.
اما «دشمن خدا» یک تراژدی فلسفی درباره دروغ نیست. این اثر طنزی از جنس تضادهای روزمره در دل خود دارد. تماشاگر بارها در طول اجرا میخندد؛ تماشاگر با خندههایی روبهروست که گاه از تضاد موقعیتها میجوشد و گاه از گفتوگوهای پرکنایه شخصیتها؛ ترکیبی که اثر را از شوخیهای معمولی فراتر میبرد.
چه بسا درگیری دو کودک بر سر یک برگه انشا در نظر اول مضحک به نظر برسد اما همان موقعیت، آینهای است از نزاعهای بزرگسالانه.
طنز نمایش از ترکیب موقعیتهای کمیک، دیالوگهای کنایهآمیز و حتی جزئیاتی مثل میمیک صورت و زبان بدن بازیگران پدید میآید؛ جایی که یک نگاه یا مکث کوتاه به اندازه یک جمله تماشاگر را به خنده وامیدارد.
قدرت نمایش دشمن خدا در همین ترکیب است؛ ترکیب رئالیسم صحنه با استعارهای بزرگ، ترکیب خنده با تأمل. تماشاگر در حین خندیدن به تناقضها، ناگهان متوجه میشود که لبخندش باری از تلخی به همراه دارد.
این همان برداشتی کنایی است که نمایش بر آن بنا شده: جهان ما پر است از جدیترین مسائل که در اصل مضحک به نظر میرسند و از سادهترین نزاعها، تراژدیهای جمعی ساخته میشود.
«دشمن خدا» نشان میدهد که تئاتر میتواند هم سرگرمکننده باشد و هم آینهای در برابر جامعه. این نمایش با سادهترین ابزار، پرسشی بنیادین را طرح میکند: آیا ما هنوز در حال بازآفریدن همان هبوط نخستین نیستیم؟




بیشتر بخوانید:
نظر شما